معنی غه بمئن - جستجوی لغت در جدول جو
غه بمئن
به فریاد آمدن، حالت استفراغ
ادامه...
به فریاد آمدن، حالت استفراغ
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ته بزئن
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
ادامه...
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک بمئن
پا دادن، گیر آمدن
ادامه...
پا دادن، گیر آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زه بزئن
متصل شدن
ادامه...
متصل شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غر بیمئن
غرش کردن جانور، غریدن، باد کردن
ادامه...
غرش کردن جانور، غریدن، باد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
غل بزئن
جوشیدن
ادامه...
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بمئن
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت
ادامه...
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت
فرهنگ گویش مازندرانی